همسر کلا عوض شده. انگار از حرفایی که خواهرش زده در مورد من و خانواده ام با خوبی کردن به خانواده ام می خواد معذرت بخواد. خیلی مهربون تر شده و کلا عوض شده. امیدوارم این موضوع طولانی باشه.
.
از اینکه دیگه زنگی از طرف خانواده اش زده نشده و اذیتی نکردن جدیدا، به نظرم حسابی ماستشون کیسه شده و فهمیدن دیگه نمی تونن با جنجال اذیت کنن. از اینها بعید بود به مامانم زنگ نزنن. ولی همین که زنگ نزدن یعنی نقطه ی قابل دفاعی دیگه براشون نذاشته دختره.
فقط دلم می خواد یه حالگیری اساسی از این دختره جلوی خانواده ی خودم در صورت برخورد احتمالی انجام بدم بفهمه نمی تونه پشت سر به خانواده ام فحش بده و جلوی روشون هی خوش رقصی بکنه و خودش رو لوس کنه.
.
شوهر خواهرشوهر بزرگه سرطان معده گرفته. شوهر خواهرشوهر کوچیکه هم شش هفت سال پیش سرطان معده گرفته بود. مادرش حقش نیست بشنوه که دختراش سرخورن و شوهرکش؟ همسر من هیچی اش نیست میگن تو بچه مون رو مریض کردی. خودشون فکر نمی کنن چیکار کردن پسرای مردم سرطانی شدن؟
درباره این سایت